مینکس پیر حتی به این واقعیت که پسر کوچکش است نگاه نکرد و باعث شد او را در هر موقعیت شناخته شده ای به لعنت بفرستد. از فریادهای پرشور او میتوان فهمید که او از اندام جوان پسر جوان و دوست دمدمی مزاج او خوشش میآمد. به نظر می رسد که اگر می توانست، نه تنها خروس را با خوشحالی بلعیده بود، بلکه کل پسر را نیز می بلعید. مادر با لذت های جنسی بیگانه نبود و چیزهای زیادی به اغواگر جوان آموخت.
در پایان دقیقه چهارم، دختر فالوس پدرش را در وضعیتی بسیار عجیب و ناراحت کننده برای خود می گیرد. رقت انگیز برای تماشا. بابا می توانست نصیحت پدرانه خوبی بدهد - راه درست، آموزش، تشویق.